در بلاغت سنّتی، جناس و سجع، دو آرایۀ لفظی هستند که با ایجاد موسیقی در کلام، زیبایی سخن را رقم میزنند. عبدالقاهر جرجانی، فضیلت جناس را موقوف معنی میداند و جناس، زمانی مقبول است که معنی کلام آن را اقتضا کند. در مثنوی معنوی، سرودۀ جلالالدین محمّد بلخی، بهرهگیری از سجع و جناس چشمگیر است؛ امّا شیوۀ پیوند این صنعت لفظی با معنا، ویژگی متمایزی به سخن مولوی داده است و نمونۀ آن را میتوان در تقابلهای دوگانۀ واژگانی مشاهده کرد که از آرایۀ تجنیس یا تسجیع بهره دارند. بر این اساس، فرضیۀ پژوهش حاضر این است که بسیاری از تقابلهای دوگانه در مثنوی، کلمات متجانس یا مسجّع هستند و در مقابلِ هم قرار گرفتنِ توازن لفظ و تباین معنا، به بلاغت کلام افزوده است. در ادبیات نظری پژوهش، نخست رویکرد ساختارگرایانۀ زبانشناسی و نقد ادبی در استخراج تقابلهای دوگانه لحاظ شده و سپس، تقابلهای واژگانی بر اساس جناس و سجع، جداسازی و دستهبندی شدهاند. روش تحقیق، توصیفی است و نتایج تحلیلها عبارت است از: 1. تعداد زیادی از تقابلهای دوگانۀ مثنوی با آرایۀ لفظی جناس و سجع همراه هستند؛ 2. از میان انواع تقابل-تجانس و تقابل-تسجیع، نخست جناس اختلاف حرف اوّل و بعد، سجع متوازی، بیشترین بسامد را دارند که هر دو از لحاظ موسیقایی، قویترین شکل سجع و جناس هستند؛ 3. بسیاری از تقابلهای دوگانه که در کلمات متجانس یا مسجّع بروز و ظهور کردهاند، در دایرۀ واژگان قاموسی زبان قرار ندارند و از ابداعات شاعرانۀ مولوی برآمدهاند؛ 4. نقش تقابلهای دوگانهای که با سجع و جناس همراهند، در قافیهسازی یا ترصیع قابل توجّه است.